اکسیژن - کامیلا کاظم زاده - آقای اکسیژن، سلام
مرسی برای پر پر زدن شما برای اثبات اینکه خاموش می میریم. مرسی برای بال بال زدن شما برای اثبات افعی آلودگی در لانه پرنده. مرسی برای جوانمردی شما در روز جوانمردی
آقا،من بالی برای زدن و پری برای پرواز ندارم. من دلی دارم که دارد می سوزد و آب می شود برای بچه هایی که بابا و مامان آنها ماشین اکسیژن ساز سوار نیستند، برای رانندگان مسافرکش، تاکسیها، اتوبوسها، کارگرها، کارمندهای تاکسی و اتوبوس سوار، نمکی ها، بچه های کار و .....
آقا، من شش سالی می شود که با همسایه ام در جنگم. جنگ من و آن خانه، قدیمی تر از جنگ خانم ابتکار با آلودگی و منشا آن در جامعه است.
جنگ من اثبات مرگ بی صدایم در خانه ای است که شش سال تمام از پنجره های آن، گاز شوفاژ خانه همسایه ام که قاضی دادگستری !!! است وارد می شود.
آقا، تهدید، گفتگو، شکایت بن بست است چون پایان شکایت در دادگاه است و همسایه من صاحب دادگاه.
آقا ، امروز اکسیژن شما را خواندم. خواندم که وزارتین قرار است از خواب تکانده و بیدار شوند. خواندم که قرار است اگر خدا بخواهد و بوروکراسی بگذارد، بعد از سوگواری های زیاد جامعه بیگناه، آنان هم عینک های دودی برند را از چشم بر دارند و در فضای ما تنفسی سطحی نه عمیق مثل تنفس رانندگان شهری و بچه های کار نمایند.
آقا، داشتم می گفتم که، چگونه می شود خانم ابتکار را بر پشت بام همسایه درست بالای سر دودکش ظالم سیاه مرگزای آنها حاضر کرد؟
آقا می شود اثبات کرد که من از تنفس هوای صبحگاهها به خاطر وجود آقای قاضی صاحب دودکش مرگ محرومم؟
آقا، من حضور وزارت کشور، مسکن، محیط زیست و ارتباطات را بر پشت بام همسایه آلوده کننده محیط زیستم طلب می کنم.
آقا، اگر آنها بیایند به مهمانی عصرانه سمی پشت بام همسایه، چه می شود .... من با یک تیر ده نشان را زده ام.
آقا، ....درختان خرما سر به فلک دارند.... و من نردبان ندارم .....
آقای اکسیژن، در خانه من از ظلم همسایه نمی شود نفس کشید.
آقای اکسیژن، دست من به دامان پرهای پروازتان.....
1392/2/25
نظرات شما عزیزان:
بسیار زیبا بود. آنقدر که نتوانستم تشکر نکنم.